کد مطلب:67989 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:982

تحلیل سخن علایلی











چرا علایلی می گوید، «من انكر الغدیر فقد انكر الاسلام بالذات»- هر كس منكر غدیر شود، منكر اصل اسلام شده است، چون غدیر، جزؤ رئیسی اسلام است. در هر سازمانی، مقام رهبری و نیروی اجرایی اصل است و در هر شعاری، چگونگی رهبری شعار، قسمت رئیسی آن. در سازمانی كه اسلام پدید آورد، و پیامبری مومن به همه جزئیات احكام خویش، آن را پی افكند، می بایست- چنانكه اشاره شد - جای فرماندهی پس از او و رهبری شعار اسلامی را كسی بگیرد كه چون خود او باشد در همه چیز: علم، تقوی، ایمان، جهاد، تحمل، اطلاع، سعی، ایثار، بینش و... و اینهمه را با هم از میان تربیت شدگان اسلام- تنها علی داشت. و همین بود كه خلیفه اول، ابوبكر بن ابی قُحافه، می گفت: مرا كنار بگذارید! مرا كنار بگذارید! من بهترین شما نیستم.[1] .

و خلیفه دوم، عمربن خطاب، می گفت:

علی از من و ابوبكر برای خلافت سزاوارتر بود.[2] .

[صفحه 37]

پس از انكار «غدیر» انكار اسلام است انكار «غدیر» از این رو انكار اسلام است كه غدیر تعیین سرنوشت حیاتی اسلامانكار (غدیر) انكار اسلام است است. یعنی اگر اسلام بخواهد بماند و اسلام باشد و به همه جزئیات آن مانند دوران پیامبر عمل شود، و مسائلی كه تازه پیش می آید بر طبق ملاكهای صرفاً اسلامی و قرآنی نه آرا وظنون و گمانهای اشخاص بر میزان علم نبوی فیصله داده شود، و آنگاه آیات قرآن و احكام وحی محمدی جهانگیر گردد، باید جامعه اسلامی كسی را در راس داشته باشد تالی تلو پیامبر، كه جز پیشبرد اسلام صحیح و اجرای یكایك برنامه های آن، (با اطلاع وسیع و درست و احتیاط كافی در مورد این برنامه ها)، به صورتی جدی و حقیقی و صحیح، هدفی نداشته باشد. و به اصطلار، سر تا پا مجسمه ای باشد از اسلام و عمل به اسلام و اجرای دقیق آن، كه نه تنها 20 سال معاویه را بر قسمت عمدهای از سرزمینهای اسلام و قرآن مسلط نگذارد، بلكه یك لحظه هم حكومت چون اویی را در اسلام تحمل نكند، چونان خود پیامبر. و نه تنها ابوذر غفاری را به خاطر دفاعش از بیت المال و حقوق عام تبعید نكند، بلكه به هنگام تبعید شدن او به مشایعتش برود و دلداریش بدهد.

پس محتوای غدیر، یعنی اسلام، و عمل به اسلام، و بقای اسلام، و تثبیت اسلام در داخل قلمرو اسلامی، و نشر و تبلیغ صحیح آن نظراً و عملاً در خارج، تا دورترین نقاط گیتی. به عبارت دیگر، محتوای غدیر، یعنی اقامه حدود اسلام و ادامه اجرای امر به معروف و نهی از منكر كه عزت و بقای احكام خدا به این دو امر است و بس و تبلیغ همه احكام قرآن به سراسر جهان. بنابراین آیا انكار چنین محتوایی انكار اسلام نیست؟[3] .

[صفحه 38]

و از این روست كه پیامبر «ص» فرموده است: «بدترین عید مسلمانان، عید غدیر است». یعنی والاترین پدیده اجتماعی و دینی كه در اسلام وجود دارد و در خور تجدید خاطره است و عطف توجه، غدیر است و محتوای غدیر است و مسئله رهبری. و پیداست كه این رهبری، رهبریی است كه رهبری قرآنی و اسلامی و محمدی است، حقیقةً نه عنواناً. و به دیگر سخن، بنای اسلام چنانكه در حدیث نبوی آمده است بر این است كه كسرویت و قیصریت، جای نبوت و وصایت را نگیرد، و پایه های سلطنت اموی و عباسی، بر روی پیكر مسلمانان آزاده و شب زنده داران مجاهد و پاكدلان حافظ قرآن و مومنان راستین بنا نگردد و...

به عبارت دیگر، به جای حكومت علوی و حسنی و حسینی و دیگر امامان، حكومت فاسق و خونخوار و ضد قرآنی اموی و عباسی و عمال آنان نباشد. این است كه بنابر احادیث فراوان، پیامبر اكرم، بجز ایجاد صحنه غدیر، به عنوان تعلیم مذهبی، جامعه های اسلامی را به این اصل مهم توجه داده است. از این جمله است روایتی كه بدان اشاره شد، یعنی روایت فرات بن ابراهیم كوفی، از محمد بن ظهیر، از عبدالله بن فضل هاشمی، از امام جعفر صادق، از پدران خویش، كه پیامبر فرمود:

روز غدیر خم، برترین عیده ای امت من است. و آن روزی است كه خدای تعالی مرا امر كرد تا برادرم[4] علی بن ابیطالب (ع) را رهبر امت خود قرار دهم، تا پس از من به او اقتدا كنند. و آن روزی است كه خداوند در آن روز دین را كامل كرد.

[صفحه 39]

و این است كه می گوییم بدون امام و پیشوا دین كامل نیست. به گفته شاعر شیعی معروف عرب، شیخ كاظم ازری بغدادی شاعر معروف عرب در قصیده مشهور «هائیّه» می گوید:

انبی بلا وصی تعالی الله عما یقوله سفهاها

- آیا پیامبر، بی وصی و جانشین می شود؟[5] خدا و دین خدا بالاتر از این سخن ناخردمندانه است.

و این موضوع بدیهی است كه انسان را به یاد سئوال و جواب بسیار جالب ابن ابی الحدید و نقیب ابوجعفر العلوی میاندازد. ابن ابی الحدید هنگام نقل گفتگوی خود با نقیب علوی، درباره مسئله خلافت و جریان سقیفه و شوری، می گوید:

به نقیب گفتم: «دلم راضی نمی شود كه بگویم اصحاب پیامبر «ص» معصیت كردند و بر خلاف گفته او رفتند و نص ّ «غدیر» را زیر پا گذاشتند». نقیب در جواب گفت: «دل من نیز راضی نمی شود كه بگویم پیامبر «ص» اهال كار بود و امت را همینگونه رها و ول كرد و رفت و مسلمانان را بی سرپرست و هر كه هر كه گذاشت. با اینكه او هرگاه از مدینه بیرون می رفت، برای مدینه امیری معین می كرد. و این در حالی بود كه هنوز خود زنده بود و از مدینه نیز چندان دور نمی شد. پس چگونه ممكن است برای پس از مرگش كسی را امیر مسلمانان قرار ندهد پس از مرگ، كه دیگر نمی تواند هیچ حادثهای را تدارك كند»...[6] .

نیز انسان را به یاد این سخن فرزند خلیفه دوم، عبدالله بن عمر، می اندازد

[صفحه 40]

كه به پدر خود گفت:

مردم می گویند تو نمی خواهی كسی را جانشین خود قرار دهی! اگر تو ساربانی، یا چوپانی می داشتی و او نزد تو می آمد و شتران یا گوسفندان تو را همینگونه رها می كرد، تو می گفتی این چوپان مقصر است، در حالی كه اداره و سرپرستی مردم از چراندن گوسفندان و شتران مهمتر است. ای پدر! چون به نزد خدای عزوّجل رسی، چه پاسخ دهی، در صورتی كه كسی را برای سرپرستی بندگان او به جای خویش تعیین نكرده باشی؟!.[7] .

و همینگونه این سخن ام المومنین عایشه.

عایشه به عبدالله بن عمر گفت: «پسرم، سلامت مرا به پدرت عمر برسان و بگو: امت محمد را بی سرپرست رها مكن. كسی را در میان آنان جانشین خود ساز و مسلمانان را چون رمه بی شبان مهل. می ترسم آشوب بر پا شود».[8] .

با این سخن معاویه بن ابی سفیان، كه هنگامی كه خواست مثل یزیدی را در میان مسلمانان به خلافت برساند، به همین حكم عقلی مسلم چنگ زد و گفت:

من هراسناكم از اینكه امت محمد را پس از خود چون رمهای بی شبان رها كنم.[9] .

[صفحه 41]

شگفتا! آیا در این صورت، می بایست یزید را سرپرست مسلمانان كنی یا امام و خلیفه بر حق حسین را. و شگفتتر اینكه عبداللّه بن عمر، ام المومنین عایشه، و معاویة بن ابی سفیان، برای امت و بی سرپرست ماندن امت آن هم پس از اقوام یافت اسلام نگرانند و دل سوزانند، لیكن خدا و پیامبر خد، به این امر توجه ندارند، و در روزگاری كه هنوز اسلام، مكتبی تازه پاست، محمد آن را همینگونه رها می كند و می رود...؟ واقعاً جای تكرار سخن ازری است: «تعالی الله عمایقوله...»

باری، سخن درباره اهمیت حكومت در اسلام بود و اهمیت توجه به فلسفه سیاسی اسلام، یعنی رهبری عادل و محتوای غدیر و اشارات و تصریحات خود پیامبر اكرم «ص» در این باره. و از این جمله است این سخن پیامبر اكرم در دنباله حدیث یادشده:

و خداوند، در آن روز، نعمت را برامت من كامل كرد.[10] .

و این نعمت كامل گشته با نصب علی بن ابیطالب برای حكومت، نعمت رسالت و هدایت اسلامی است و زیستن سعادتمندانه و انسانی، در قلمرو خدایی ولایت و سرپرستی اهل حق و ائمه عدل، كه بشریت اگر بدان رسید كه رسید، و گرنه باید تا دامنه قیامت در راه تحقق آن بكوشد. به دیگر سخن، این نعمت كه پیامبر می گوید، یعنی همان چیز كه با نصب و تعیین علی بن ابیطالب برای حكومت و خلافت، به مردم داده شد، و با كنار زدن علی از صحنه حكومت و سرنوشت اسلام، از مردم گرفته شد.

سپس پیامبر در همان حدیث می گوید:

خداوند دین اسلام را برای امت من برگزید.[11] .

یعنی اسلام كامل شده به وسیله حكومت عادل را خداوند برگزید و صورت كامل و نهایی دین قرار داد. اسلامی كه تا محمد بود محمد را داشت، و سپس در متن خود

[صفحه 42]

چیزی ندارد جز قرآن و علی و لاغیر. اسلامی كه به گفته یكی از شاعران معاصر مصری:

لئن قیل اسلام و ما قیل حیدر

فذلك قلب لیس ینبضه دم

اگر بگویند اسلام و نگویند علی، این قلبی است كه خونی در آن جریان ندارد.

آری، اینگونه پیشوا... نه یزید و ولید، نه حجاج و خالد قسری، نه هارون الرشید و متو كل عباسی...

اصولاً نگریستن به واقعه غدیر به چشم یك امر تاریخی كه قرونی بر آن گذشته است،نگریستن به واقعه غدیر خلاف فهم دین است و فهم این واقعه. صورت ماجرای غدیر، یك امر تاریخی است كه 14 قرن بر آن گذشته است، اما محتوای آن چه؟ بر خود اسلام نیز 14 قرن گذشته است. بر دعوتهای اسلام: دعوت به یكتا پرستی، حریت، عدالت، نماز و زكات و جهات و امر به معروف و نهی از منكر نیز 14 قرن گذشته است، اما اینها حقایق زمانی نیستند، حقایق ابدیند. اینها را با واحد «زمان» نمی توان سنجید، با واحد «انسان» و واحد «حیات انسانی» باید سنجید. و به دیگر سخن، اینها حقایق خداییند كه تا جاودان دگرگونی نیابند، چنانكه قرآن فرموده است: «ولن تجد لسنة الله تحویلا». محتوای غدیر نیز یكی از همین حقایق خدایی و ابدی است، كه تا هر لحظه كه فجر بدمد و طلوعی باشد و روزی آید، حقیقت آن از نظر منطقی الهی باید حكم بر زندگی و زندگیها باشد.

[صفحه 43]

اگر بخواهیم در این باره سادهتر از این سخن بگوییم، یعنی سخنی بگوییم در سطر مسائل ملموس انسانی، باید به كلام دكتر عبدالعزیز الدوری توجه كنیم:

تاریخ امت اسلام، یك واحد پیوسته و مربوط به هم است، مانند حلقه های یك زنجیر یا بستر یك رود، كه پارهای از آن، زمینه پاره دیگر است. وضع كنونی امت، نتیجه سیر تاریخی گذشته است، و سرآغاز راه گشایی به سوی آینده. بنابراین، در تاریخ ما هیچ انقطاع و گسستگی وجود ندارد و هیچ پدیدهای در آن، بدون ریشه و زمینه پیشین وجود نمی یابد. پس برای درك وضع كنونی امت (و اینكه چه علتهایی باعث انحطاط امت شد، و چه چیزهایی هم اكنون موجب پیش افتادن می شود)، باید ریشه های فرو رفته در گذشته و روش زندگی امت را در خلال قرون و اعصار پیشین درك كنیم. این سخن بدان معنی نیست كه باید به عقب بر گردیم، نه، بلكه به این معنی است كه باید ذات و هویت امت مسلمان را (با تامل در گذشته، و چگونگی حكومتها وزندگانیها) بفهمیم و با كنار ریختن پوسته های صرفاً تاریخی آن، برای حركت دادن مسلمانان به پیش، یك جنبش سازنده تدارك بینیم. هر امتی دوره های انقلابی داشته است. در تاریخ اسلام نیز دوره های متفاوتی وجود یافته است. ممكن است تاثیر یك دوره بسیار دور، در وضع كنونی امت، از یك دوره بسیار نزدیك بیشتر باشد...[12] .

اكنون با توجه به آنچه گفته شد، حتی یك خواننده جوان كه شاید خود را فارغ از این بحثها و چند و چونها تصور كند، یا سری در این سرها نداشته باشد، یا اطلاعاتی در این مقوله به دست نیاورده باشد می تواند بفهمد كه این همه اهتمامی كه هم از روزگاران قدیم به مسئله غدیر می شده است و تاكنون نیز ادامه دارد، از اینجاست. و از اینجاست كه پس از پیامبر اكرم، علی بارها بدان احتجاج كرده

[صفحه 44]

است.[13] و همین گونه شخصیتهای اسلامی دیگر، مانند بانوی اكرم فاطمه زهرا، امام حسن مجتبی، امام حسین، عبدالله بن جعفر، عمار یاسر، اصبغ بن نباته، قیس بن سعد انصاری، و حتی عمر و بن عاص و عمر بن عبدالعزیز و مامون عباسی.[14] .

و از اینجاست كه امام محمد باقر و امام جعفر صادق و امام علی بن موسی الرضا، (ع)، غدیر را مطرر كرده اند و روز غدیر را عید می گرفته اند و به مردم یادآوری می كرده اند كه «غدیر» بزرگترین عید اسلام است.

ثقة الاسلام كلینی، در كتاب «كافی»[15] روایت كرده است، به اسناد خویش، از حسن بن راشد كه:

به امام جعفر صادق گفتم: «فدایت شوم، برای مسلمامانان بجز دو عید (فطر و قربان) عید دیگری هست؟» فرمود: «آری ای حسن! عیدی است از این دو برتر وبالاتر». گفتم: «آن عید كدام است؟» فرمود: «روز نصب امیرالمومنین به پیشوایی امت».

نیز فیّاض بن محمد بن عمر طوسی، به سال 259، در حالی كه به90 سالگی رسیده بوده است، جریان روز غدیری را شرح داده است ك در آن روز، به حضور امام ابوالحسن علی بن موسی الرضا«ع» رسیده است. فیاض بن محمد طوسی گوید:

در آن روز غدیر، دیدم كه امام رضا، جمعی از دوستان خود را برای صرف غذا نگاه داشته بود. به خانه های آنان زی طعام و هدیه و جامه حتی انگشتری و موزه فرستاده بود. سر و وضع دوستان و خدمتگاران خود را

[صفحه 45]

تغییر داده بود. در آن روز با وسایل پذیرایی تازه- غیر از آنچه در دیگر روزها در خانه امام به كار می رفت- از آنان پذیرایی می شد، و امام همواره فضیلت و عظمت آن روز را و سابقه دیرینش را در تاریخ اسلام شرح می داد[16] .

در اینجا كه سخن در استدلال و استشهاد به حدیث غدیر است و جریان نصب امیرالمومنین علی بن ابیطالب (ع) به امامت و خلافت، به دست خود پیامبر اكرم (ص)، و در حضور120000 تن مسمان، آن هم در میان راه و در دل بیابانی تفتیده و در شرایطی مهم، ممكن است این سوال برای برخی پیش آید كه چرا در روز سقیفه كه جریان به خلافت رسیدن خلیفه اول، ابوبكر بن ابی قحافه، پیش آمد، خود امام به حدیث غدیر استشهاد نكرد؟



صفحه 37، 38، 39، 40، 41، 42، 43، 44، 45.





    1. از این گونه اظهارات و حتی آشكارتر از آن، از این دو خلیفه، بسیار نقل شده است، آن هم از روی كتاب ها و مآخذ معتبر خود علمای اهل سنت. «الغدیر»، ج 388:1 تا 389، ج 368:5، ج 80:7 تا 119:81 ،و....
    2. از این گونه اظهارات و حتی آشكارتر از آن، از این دو خلیفه، بسیار نقل شده است، آن هم از روی كتاب ها و مآخذ معتبر خود علمای اهل سنت. «الغدیر»، ج 388:1 تا 389،: ج 368:5، ج 80:7 تا 119:81 ،و....
    3. و خوشبختانه می نگریم كه از میان جهان سنت، از یك فرستنده مشهور، در قرن چهاردهم اسلامی، همین فریاد را می زنند كه شیعه در طول چهارده قرن زده است: «من انكر الغدیر فقد انكر الاسلام بالذات».
    4. مقصود، برادر خدایی و دینی و مسلكی است و اشاره است به واقعه «مواخات» و پیمان برادری بستن میان اصحاب، كه در آنجا پیامبر میان دو تن، دو تن، از اصحاب خود پیمان برادری بست. و چون به خود رسید، میان خویشتن و علی پیمان برادری بست و علی را برادر ایمانی خویش قرار داد.
    5. آیا یك انسان عادی كه طرحی را پی افكنده و كاری را به سامان رسانیده است بی وصیت و بی وصی می شود، صرف نظر از مقام پیامبری ؟.
    6. «شرح نهج البلاغه»، ج 248:9 چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، مصر.
    7. این روایت را علامه امینی؛ از این مآخذ معتبر اهل سنت نقل كرده است: «سنن بیهقی»، ج 149:8 (از صحیح مسلم»، «سیرة عمر»، تالیف ابن الجوزی 190 «الریاض النضرة»، ج 74:2، «حلیة الاولیاء»، ج 44:1، «فتح الباری» (شرح صحیح بخاری)، ج 175:13 (از صحیح مسلم) «الغدیر»، ج 132:7 تا 133.
    8. «الامامة و السیاسة»، ج 22:1.
    9. «تاریخ طبری»، ج 170:6 «الامامة السیاسة»، ج 151:1.
    10. «الغدیر»، ج 283:1.
    11. «الغدیر»، ج 283:1.
    12. «الجذور التاریخیة للشعوبیة» 5 تا 6.
    13. «الغدیر»، ج 159 تا 196.
    14. «الغدیر»، ج 196 تا 213.
    15. ج 303:1.
    16. «الغدیر»، ج 287:1.